سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 184
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 243743
کل یادداشتها ها : 153
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

سلام خدمت دوستان عزیز

با خبر شدیم برادر و دوست عزیزمون احسان مشرف شریت ازدواج را نوش جان فرمودند و در حال حاضر دوران نامزدنگ را سپری می نمایند .

داداش احسان تبریک عرض می نماییم و منتظر شیرینی هستیم دوست داشتنگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

 


  

سلام خدمت دادش حسن خوش اخلاق

آقا احوالتون چطوره ؛ مرسی از اینکه وبلاگ رو پر مطلب میفرماییدچشمک

خواهشمند است لطف بفرمایید مطالب را با فونت قشنگ در وبلاگتان قرار دهید .

و تشکر از دوستانی که سری به وبلاگ میزنن و نظر میدن.

 


  

 

 

از پنجره نگاه بکن آره اون میاد                     درسته بی وفاست ولی  باید بیاد

 

میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده            ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده

 

غم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده         نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده

 

آخه من چکار کنم با این دل بهونه گیر              ای خدا کمک بکن برو ای دل بمیر

 

خدایا این احساسمو از دلم نگیر                     ولی خصلت بدو از دل یارم بگیر

 


  

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه

وهمسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها میکنه

خلاصه

همسرغضنفر گفت : حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!
غضنفر گفت :من برای تو نقاشی میکنم ...

تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟

خلاصه

غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟


.
.
شما چیزی فهمیدید !!!!!!!
من که نفهمیدم
این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده

حال ترجمه از زبان همسرش

خط اول :حالت چه طوره زن ؟

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟

خط سوم : مادرت چه طوره ؟

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!

خط پنجم : فقط برگردم خونه....

خط ششم : می‌کشمت

خط هفتم :غضنفر از آلمان...

 

 

 


  
                                      

ا سلام خدمت دوستان

 

صدای زمزمه هایی برای تشکیل جمع دورمون و تولدی دوباره به گوش میرسه که جمعی از بچه ها سعی در انجام اون دارن.

 

بیاید هر کدوممون به نحوی در دوباره جمع شدنمون نقشی داشته باشیم.

 

اونایی که موافقن دستا بالا...
اوناییم که نه دستا بالا...

 

حتما نظر بدید حتی اگه مخالفید

بفرمایید که دوست دارید تو جمع چه فعالیتی انجام بشه.

ممنووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون...


  

به اطلاع هم دوره ای های عزیز برسونم که در روز 5 شنبه 17 مرداد برنامه فوتبال در مدرسه توسط شورای دوره هماهنگ شده است. با شرکت خودتون رونقی به دوره بدهید.

در ضمن در تاریخ 28 مرداد ماه مراسمی در سالن امفی تئاتر شهید لاجوردی توسط مجمع فارغ التحصیلان با حضور دوره های 8 گانه شهدای موتلفه اسلامی بر گزار میشود که دعوت نامه در روز 5شنبه 17 مرداد به دوستان ارائه میگردد.

اطلاعات دقیقتر در هفته آینده به سمع و نظرتون میرسونم.

منتظر باشید.

با تشکر


  














 

 

 

با عرض سلام و خسته نباشی خدمت تمام دوره ششی ها
امیدوارم که دوران خوش امتحانات را با سربلندی ،در صحت و سلامت کامل سپری کرده باشید.
به دلیل کار و مشغله زیاد شورای دوره 6 ، که گمانه زنی های اولیه آن را ناشی از  همین دوران
خوش امتحانات می داند، متاسفانه فعالیت خاصی طی ماه های اخیر در جهت جمع شدن اعضا
دوره صورت نگرفته است.
به همین جهت ،ما جمعی از وبلاگ نویسان دوره با همکاری تعدادی از اجتماعات درون دوره ای
تصمیم گرفتیم که برای فراغت از یاد ملال آور امتحان و دانشگاه ،ونیز تازه کردن یاد یاران گذشته
مراسمی را به مناسبت ولادت شاه مردان حضرت علی (علیه السلام) برگزار نماییم:

مکان: باغ فرحزاد ، متعلق به موسسه فرهنگی شهدای موتلفه اسلامی
زمان: 26 تیر مقارن با 13 رجب ، صبح تا بعد از ظهر

شایان ذکر است بخش های استخر و فوتبال نیز در مراسم گنجانده شده است.
همچنین می توانید  برای کسب اطلاعات دقیق تر در روزهای آتی به وبلاگ مراجعه نمایید.
با تشکر
 


  
                  
  
گریه کن تا تمام شود

مادری فرزندش را از دست داده بود و در فـراق او سخت می
گریست. هـرکس نزد مـادر می آمد او را دلداری می داد و از او می خواست دست از زاری
و گریه بردارد. یکی می گفت که با گریه کودک به دنیا بر نمی گردد و آن دیگری می گفت
که دل بستن به هر چیزی در این دنیا کار بیهوده ای است و انسان عاقل باید به هیچ
چیز این دنیای فانی دل نبندد. در این اثنا شیوانا از آن محل عبور می کرد و صدای
ناله وضجه زن را شنید. بالای سر زن ایستاد و با صدای بلند گفت: "گریه کن مادر
من! او دیگر بر نمی گردد و دیگر نمی توانی صورت و حرکات او را شاهد و ناظر باشی.
تا دیر نشده هرچه می توانی گریه کن که فردا وقتی از خواب برخیزی احساس می کنی که
دیگر این احساس دلتنگی را نداری و چهل روز بعد دیگر کمتر به یاد دلبندت خواهی
افتاد. پس امروز را تا می توانی گریه کن
!"


نقل می کنند که زن از جا برخاست. مقابل شیوانا ایستاد و
در حالی که سعی می کرد دیگر گریه نکند گفت:" راست می گویی استاد! الان اگر
گریه کنم دیگر او را فراموش می کنم، پس دیگر برایش گریه نمی کنم تا همیشه بغض
نترکیده ای در درون دلم باقی بماند و خاطره اش همیشه همراهم باشد
."


زن این را گفت و سوگوار از شیوانا دور شد. شیوانا زیر لب
گفت:" ای کاش زن همین جا گریه اش را می کرد و همه چیز را تمام می کرد. او بار
این مصیبت را به فرداهای خودش منتقل کرد و دیگر نمی تواند آرام بگیرد

  
پیشخدمت و جراحان


--------------------------------------------------------------------------------

سه جراح بهمراه یک پیشخدمت دست و پا چلفتی به پیک نیک میروند.در هنگام سرو غذا
پیشخدمت سکندری میخورد و محتویات ظرف سوپ که خیلی داغ بود روی دست خودش و سه جراح
میریزد.هر چهار نفر زخمی و خون آلود  میشوند اما زخم پیشخدمت عمیقتر بوده و
احتیاج به جراحی دارد.وضعیت زخم طوریست که هر سه جراح باید بر اساس تخصص خویش روی
آن جراحی کنند.آنها وسایلشان را با آب داغ استریل میکنند ولی برای جراحی فقط دو
دستکش در اختیار دارند.چگونه میتوانند با این دو دستکش هر سه جراحی کنند بطوریکه
خون هیچیک از چهار نفر با دیگری در تماس قرار نگیرد؟
خوب دوگولرو بکار بندا؟؟؟؟؟؟

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ