سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 13
کل بازدید : 245787
کل یادداشتها ها : 153
خبر مایه


سلام
چند روز پیش به صورت نه چندان اتفاقی با یکی از یاران قدیمی و هم رزمان دوران دبیرستان دیدار داشتیم ، پس از کمی مصاحبت شاهد به عمل آمد که یارو رییس سری وبلاگ دوره
است .(به کار بردن کلمه سری از آن جهت است که بنده خدا علاقه خاصی به انجام عملیات های سری دارد و به قول بچه ها از بر و بچ - وز - می باشد.) 
به او گفتم رفیق شفیق ، هم قطار روزهای به یاد ماندنی و هم سنگر قلیان های شیشه ای ما ، چرا نام خود را به قول اجنبی ها -  هیدن - کردی؟ مگر چه رسوایی در اداره کردن این وبلاگ می باشد که از ترس آن خود را مخفی نموده ای ؟ نکند خوف جان داری؟ اگر این چنین است تو دیگر چرا ؟ مگر نمی دانی  در این اوضاع، حتی آبدارچی های شرکت های دولتی
و علی الخصوص دولتی و دولتی و خصوصی هم بادی گارد دارند. مگر تو از آن ها کهتری؟
مرا نگاهی کرد . هیچ نگفت، فهمیدم در پس تگاهش حرف های زیادی موجود می باشد . وقتی بیشتر نگاه کردم و دقیق تر کنکاش کردم توانستم کمی از مفاهیم نا گفته ی رفیقم را
درک کنم . عجیب بود هیچ وقت این قدر صمیمی با هم حرف نزده بودیم. و هیچ وقت این قدر به هم نزدیک نشده بودیم. در آن حالت مملو از عشق و محبت و دوستی آن چشم ها به من می گفت: « به تو هیچ ربطی ندارد!! بچ... » (به دلیل معذوریات اخلاقی: بووووق ) خواستم کلاف پاره افکارم را جمع و جور کنم ، که پیشنهادی بس بی شرمانه به من داد  که اگر در هر
حالتی جز آن بودم ممکن بود با تامل بیشتری به آن پاسخ دهم. به من گفت: «می خواهی در وبلاگ بنویسی؟ » به دلیل پارگی (ان شاالله از نوع افکار البته)سریعا قبول کردم. وبه راحتی شدم یکی از شمار نویسندگان دوره که همیشه خودم نا سزا گوی آن ها بودم. به هر حال امیدوارم بتوانم مانند یک قطره ... (بوقش پای شما) در یک ظرف آب (از نوع غیر کر) که
می تواند  تمام  آن را هم جتس خودش گرداند ، موثر باشم.

 با تشکر مجتبی 

دوستدار تمام شما حتی تو






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ